به گزارش خبرگزاری «حوزه» کتاب «خاطرات مستند استاد سید هادی خسروشاهی درباره سازمانها و احزاب سیاسی دوران انقلاب» از سوی انتشارات کلبه شروق قم منتشر شد.
این کتاب جلد دهم از مجموعه «حدیث روزگار» نوشته استاد خسروشاهی است که از یک مقدمه و 4 بخش تشکیل شده است:
- سازمان مجاهدین خلق یا فرقه رجویه (گفتگو با دو ماهنامه «چشم انداز ایران»)؛
- حزب توده در خط امام! (حزب توده پس از پیروزی انقلاب اسلامی) (گفتگو با دو ماهنامه «چشم انداز ایران»؛
- فرقه فرقان (تأملاتی در اندیشه و عمل فرقه فرقان) (گفتگو با فصلنامه «یادآور»)
- دفتر هماهنگی های مردمی ـ حزب بنی صدر (حزب بنی صدر؛ علل و عوامل شکست و سقوط؛ گفتگو با روزنامه «جوان»).
بعد از هر بخش، پیوست مرتبط با آن ذکر شده است. در پیوست بخش اول، یعنی سازمان مجاهدین خلق، اسامی کامل نخستین دستگیرشدگان سازمان مجاهدین خلق، نکاتی درباره سازمان مجاهدین خلق و شخصیت و روحیات محمد حنیف نژاد (گفتگو با ماهنامه «رمز عبور») آمده است. در بخش دوم (حزب توده)، پیوست هایی درباره سیاست ها و برنامه های حزب توده، توضیحاتی درباره برخی اظهارنظرها (تصحیح نظرات دکتر ابراهیم یزدی در مصاحبه اش با شماره 41 مجله «مهرنامه» درباره رابطه استاد خسروشاهی با نورالدین کیانوری)، حزب توده و کیانوری در خط امام! (گفتگو با ماهنامه «اندیشه پویا»)، ایدئولوگ حزب (خاطرات استاد خسروشاهی از نورالدین کیانوری، احسان طبری و ناخدا افضلی در گفتگو با کتاب سال «اعتماد ملی»، نوروز 1388. در پایان بخش چهارم هم مصاحبه استاد خسروشاهی با روزنامه «انقلاب اسلامی» درباره علت رأی دادنش به بنیصدر. در پایان کتاب هم فهرست اعلام، اماکن و کتب و اسناد و تصاویر مرتبط به موضوع کتاب میآید. امید که مخاطبان با مطالعه این کتاب، نگاهشان به مسائل تاریخی دهه اول پیروزی انقلاب اسلامی دقیق تر و عمیق تر شود.
اهمیت ثبت تاریخ انقلاب اسلامی
استاد خسروشاهی در مقدمه کتاب درباره ضرورت ثبت تاریخ انقلاب و شخصیت های انقلابی مینویسد: «تاریخ چگونگی حوادث دوران پس از انقلاب اگر توسط کسانی که خود به نحوی در صحنه بوده اند، به رشته تحریر درنیاید، یا توسط عناصر مُغرض و معارض نوشته خواهد شد و یا به تدریج به دست فراموشی سپرده می شود.»(ص9)
تحلیل استاد خسروشاهی از روحیات و عملکرد سازمان مجاهدین خلق
استاد خسروشاهی در بخش اول کتاب، در بیان خاطرات خویش از اعضای فعال سازمان مجاهدین خلق مانند محمد حنیف نژاد، تراب حق شناس، لطف الله میثمی، مهدی ابریشمچی و... درباره روحیات و تحلیل عملکرد سازمان پس از پیروزی انقلاب و ویژگی ها و روحیات کادر رهبری سازمان می گوید:
الف. انحصارگرایی/ تمامیت خواهی: «آقایان در فکر انحصارگرایی بودند. اگر اینها عاقلانه رفتار می کردند و مسائل را به اینجاها درگیری نظامی و ترور) نمی کشاندند، که عده ای از مردم و جوانان بیگناه کشته شوند، وضع آنها چنین نمی شد. به نظر من آنها در روشی که در پیش گرفتند، اشتباه کردند؛ چون به نادرست معتقد بودند که انقلاب را آنها انجام داده اند! و مسئولیت اداره کشور باید بر عهده آنها باشد که در واقع مسأله از این قرار نبود؛ یعنی آنها عده معدودی بودند که اغلب در زندانها به سر می بردند و به همت مردم انقلابی آزاد شدند و توانستند پس از انقلاب، از فرصت استفاده کنند و اعضای خود را افزایش دهند. متأسفانه از این اعضا هم نتوانستند به طور صحیح استفاده کنند و آنها را به رویارویی با نظام و سپس ترور وادار کردند که چگونگی آن را همه می دانیم و به نظر من، منشأ آن ناشی از «بی تقوایی» و «تمامیت خواهی» رهبری آنان بود.»(ص24)
ب. خودمحوری: «رهبری سازمان مجاهدین جدید، اصلاً هیچ کس را قبول نداشتند؛ یعنی نه روحانیت مبارز را قبول داشتند، نه امام خمینی، نه اسلام سنتی و نه نهضت آزادی و یا دیگر ملی گراها را و در واقع ایدئولوژی خاصی را برای خود ساخته بودند و هرکسی را که پیرو آن تفکر نمی شد، کنار می زدند و یا به ترور شخصیتی و حتی متأسفانه حذف فیزیکی اقدام می کردند که نمونه های بسیاری از آن سراغ داریم.»(صص27و28) «معتقدم که اینها ـ رهبری جدید (سازمان مجاهدین خلق) ـ خودمحور بودند. در واقع اگر بتوانیم بگوییم که «ضد آخوند» نبودند، دست کم می توانیم بگوییم با آخوندها خوب نبودند و معتقد بودند علما روی احکام اجتماعی قرآن کار نکردهاند. در واقع می شود گفت که آنها علما و روحانیت را تنها به عنوان وسیله ای در جهت تشویق مردم و جوانان برای پیوستن به سازمان و یا کمک مالی به آنها قبول داشتند...»(ص38)
ج. فرصت طلبی: رهبری (سازمان) پس از انقلاب علاوه بر تلوّن، فرصت طلب هم بودند و می خواستند از فرصتها استفاده کنند و به هر قیمتی که شده به قدرت و مَسند حکومت برسند که این از آثار همان بی تقوایی و تک روی و خودمحور بودن است و البته این بیماری ویژه این آقایان نبود؛ بعضی از دوستان قبلی و بعدی ما هم متأسفانه دچار این نوع بیماری بودند.(ص40)
د. غوغاسالاری: این آقایان ـ چه رجوی و چه افراد دیگر ـ با عناصر و شخصیتهای درجه یک نظام ملاقاتهایی داشتند و شاید در ارتباط دائم بودند، ولی آنها هرگز به فکر همکاری نبودند و عملاً میخواستند اوضاع شلوغتر شود تا به نتیجه مطلوب خودشان برسند.(ص46)
ذ. تخریب منتقدان و رقبا: اینها (سازمان مجاهدین خلق) در مطبوعات خود، به ویژه روزنامه «مجاهد» به تخریب افراد می پرداختند و به همین دلایل می توانیم یقین داشته باشیم که آنان اصولاً در فکر سازش و همکاری نبودند. بنابراین اگر حاکمیت هم اقدام مثبتی میکرد، با توجه به نیت باطنی آنان، من فکر نمی کنم که نتیجه ای حاصل میشد.(صص 46 و 47)
انتقاد از یک آفت جامعه ایرانی؛ وجود روحیه تمامیت خواهی
استاد خسروشاهی با اشاره به روحیه تمامیت خواهی سازمان مجاهدین انقلاب می گوید: «به نظر من کیش شخصیت!، تمامیت خواهی و تک محوری، یک اخلاق و روحیه زشت ایرانی است؛ چرا که اغلب کار جمعی را دوست ندارند و علاقمند هستند که همه کارها را خودشان یا اطرافیان و یا وابستگانشان انجام دهند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ما توقع استمرار این نوع روحیه را نداشتیم، ولی متأسفانه چنان شد؛ یعنی تمامیت خواهی رسمی از آن زمان و از دولت موقت مرحوم مهندس بازرگان آغاز شد و آقایان کابینه را از اعضای جبهه ملی، نهضت آزادی، ملت ایران، جاما و احزاب ملی گرایی دیگر تشکیل دادند که بعدها به نام «ملی ـ مذهبی» معروف شدند. البته اغلب اینها دوستان بنده بودند و من صداقت و حُسن نیت بسیاری از آنها را باور داشتم، ولی در کابینه اول دولت موقت، حتی یک روحانی مبارز و یا به قول آنها، یک «آخوند» نمی بینیم. به نظر من این نوعی تمامیت خواهی اشتباه آمیز بود.»(ص26)
وی در ادامه می نویسد: «بعدها در طرف مقابل هم دوستان دیگر ما ـ مثلاً در حزب جمهوری اسلامی ـ و آنهایی که در صحنه سیاست بودند، تمامیت خواه شدند و مایل بودند که تنها همفکران خود را در رأس همه کارها قرار بدهند. این وضع ادامه پیدا می کند تا به دوره جناب آقای سید محمد خاتمی می رسیم که خیلی هم به ایشان علاقه داریم، ولی می بینیم باز در دوره ایشان هم چند هزار مدیر در سطح کشور کنار گذاشته می شوند و چند هزار مدیر جدید می آیند و پس از آن هم دولت بعدی نوعی تمامیت خواهی بدتری را اجرا کرد.»(ص27)
تحلیل استاد خسروشاهی از علل جدایی و استغنای سازمان مجاهدین از روحانیت
استاد خسروشاهی درباره علل استغنای سازمان مجاهدین از روحانیت می نویسد: احساس استغنا از روحانیت به دو دلیل در آنها به وجود آمد: اول، عدم استقبال صمیمانه و عدم همکاری جدّی فکری با آنها، از طرف بعضی از روحانیون. دوم، اختلاط و همزمانی بررسی مبانی اسلامی با مطالعه و بررسی ادبیات مارکسیستی که شاید به طور ناخودآگاه و بدون تعمّد اختلاطی عمل کردن بود، به وجود آمد که این امر به علت عدم حضور حتی یک روحانی و عالم دینی آشنا به مسائل روز در تشکیلات آنان ـ حتی در بخش ایدئولوژیک ـ فاجعه بار بود و شاید نتیجه نهایی آن، صدور بیانیه اعلام مواضع! و تغییر مبانی ایدئولوژی سازمان به اصول مارکسیستی و اعلام رسمی آن، در درازمدت بود که همگی از چگونگی آن و محتوای کاملاً مارکسیستی ـ لنینیستی بیانیه و حذف کامل «اسلام» از برنامه سازمان، آگاه هستیم.(ص83)
استاد خسروشاهی در جایی دیگر از این کتاب می نویسند: اصلیترین تضاد و اختلاف بین سازمان و انقلاب، ایدئولوژی انحرافی به نام اسلام بود: از یک سو اسلام محمدی و از سوی دیگر اسلام به اضافه مارکسیسم! (ص89)
سیاست تأمل برنگیز حزب توده در اوایل انقلاب: حزب توده در خط امام!
استاد خسروشاهی در تحلیل مواضع و رویکرد حزب توده پس از پیروزی انقلاب اسلامی می گوید: «پس از پیروزی انقلاب، حزب توده برای جلب اعتماد نظام، به نوعی همکاری به ویژه در زمینه های اطلاعاتی دست زد و همزمان نیز به گسترش تشکیلات خود و ایجاد واحدهای مختلف در کشور و نفوذ در سازمانهای دولتی پرداخت.... در واقع از آغاز، برنامه استراتژیک حزب توده، همین به دست گرفتن قدرت و حکومت بود، ولی راه رسیدن به آن را در جلب اعتماد نظام و تخریب عناصر مخالف می دانست و به همین دلیل، آقای کیانوری طرح «حزب توده در خط امام!» را در مقابل دیگر احزاب چپ و یا سیاسی، مطرح ساخت و داشت به سرعت پیش میرفت که با طرح ضربتی «برادران»، توظئه بی نتیجه ماند؛ چرا که در نهایت امر، طرح اصلی حزب و دبیر کل آن برای به دست گرفتن قدرت، اجرای کودتا بود.(ص122)
ترویج شعار «مرگ بر بازرگان» توسط حزب توده
استاد خسروشاهی می گوید: مدتی پس از استعفای دولت موقت، شعار «مرگ بر بازرگان» پس از مرگ آمریکا، اسرائیل، منافقین و صدام در بعضی اجتماعات و حتی نماز جمعه ها مطرح میشد. بعضی از دوستان فکر می کردند این شعار از سوی هواداران انقلاب اسلامی و حزب الله است، ولی واقعیت این نبود. من شخصاً این موضوع را کشف کردم که مطرح شدن این شعار از سوی حزب توده است.(ص154)
گروه فرقان و ارتباطش با سازمان مجاهدین خلق و سرویس های اطلاعاتی خارجی
از جمله ویژگیهای برخی از تاریخ نگاران و خاطره گویان سعی دارند آن را به گروه فرقان مُنتسب سازند، یکی پایبندی آنان در دینداری و دیگری تأمین مخارج فعالیتهای ایشان از محل عضویت است و این انگاره ها سعی در تطهیر و توجیه تمامی عناصر و جریاناتی دارند که با تلقی رایج از دین و نیز روحانیت شیعه سر ناسازگار دارد، ولی استاد خسروشاهی در گفتگویی تفضیلی به بازبینی پاره ای از تصورات درباره فرقه فرقان پرداخته و با استناداتی روشن، به ابطال آنها پرداخته است. استاد خسروشاهی درباره روحیات و مشی شخصی و فعالیتهای اکبر گودرزی، رهبر فرقان می پردازد و می گوید: نگرش او درباره مسائل قرآنی و معنوی یک نگرش مادی – دیالکتیکی است و همه چیز را به «انقلاب و ضد انقلاب»، «سرمایه داری و ضدسرمایه داری» و زندگی در حال تحول و تکامل دائمی نسبت می دهد. جالب اینجاست که وقتی در دادگاه از او درباره مسائلی مانند تز و آنتی تز و سنتز و دیالکتیک و مصطلحاتی از این قبیل سئوال کردند، اطلاعی از این مفاهیم نداشته و پاسخ لازم را نتوانسته ارائه کند.(ص176)
استاد خسروشاهی با ذکر شواهد و خاطراتی در این کتاب معتقد است که گودرزی، ارتباط تشکیلاتی منسجمی با سازمان مجاهدین خلق داشته است.
استاد خسروشاهی نظرش را درباره وابستگی فرقان به عوامل خارجی اینگونه بیان میکند: «من در تحلیل ها و بررسی های سیاسی ـ تاریخی خود به این جمع بندی رسیدم که بی تردید رهبری این فرقه، علاوه بر عناصر سازمانهای ضد انقلاب داخلی، با عناصر سازمان سیا و جاسوسان بیگانه هم ارتباط داشته و از آنها برای اجرای توطئه های خائنانه خط می گرفته و حتی به آنها وعده ترور هفتگی داده است.»(ص190)
نظر استاد خسروشاهی درباره دلیل گروه فرقان در ضدیت با علما
استاد خسروشاهی درباره دلیل گروه فرقان در ضدیت با علما می نویسد: فرقه فرقان همانند سازمان آرمان مستضعفین و سازمان مجاهدین، با استناد ظاهری به آیات قرآن و تفسیر مادیگرایانه آنها، در راستای اهداف و امیال فرقه های خودشان، خواستار حذف علما و رهبران مذهبی جریان اصیل اسلامی بودند و این به موازات فعالیت هواداران سکولاریسم الحادی بود که با اساس دین و باورهای مذهبی مخالفت می کردند. عقیده این سازمانها و گروهها، که خواستار به اصطلاح «اسلام منهای آخوند» و یا «سیاست منهای دین» در واقع محصول گروهی بود که از زمانهای بسیار دور به مبارزه مستقیم و صریح برای حذف کامل مذهب از زندگی مردم برخاسته بودند و در واقع با قیافه مذهبی و تفسیرهای مادی از مبانی اسلامی، مُزوّرانه در تحریف و مسخ و حذف عناصر و ارزشهای اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی مذهب می کوشیدند. این گروهها نقطه مشترکی با هم داشتند و آن اسلام منهای روحانیت بود؛ زیرا که روحانیت سدی محکم و مقاوم در برابر اهداف آنان به شمار می رفت.(ص 174)
خودبزرگ بینی ابوالحسن بنی صدر و علت اختلافش با شهیدان رجایی و بهشتی
استاد خسروشاهی معتقد است که بنی صدر به دلیل خود بزرگ بینی و عدم تمکین از قانون و اقدامات غیرمنطقی بسیار، به ویژه تفرّعُن پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری، آن مقام و موقعیت را، علیرغم رهنمودها و نصیحت های مکرر خصوصی و علنی امام، نتوانست حفظ کند.(ص215)
استاد خسروشاهی درباره روحیات و مشکلات بنی صدر می گوید: «اختلاف بنی صدر با شهید رجایی هم ناشی از همان حس قدرت طلبی و انحصارگرایی بود. او می خواست همه امور در اختیار شخص وی باشد و نخست وزیری که برای خود برنامه و هدفی دارد در کنار او قرار نگیرد؛ یعنی در واقع او نخست وزیری به عنوان «تکمیل دکور» لازم داشت، نه کسی که بخواهد اظهارنظر کند یا طرح و برنامه خاصی را ارائه نماید و البته می دانیم که این اختلاف و نزاع فقط در مورد شهید رجایی نبود، بلکه آقای بنیصدر با همه نهادهای انقلابی مانند سپاه پاسداران و مجلس و افراد تأثیرگذار و باسابقه در انقلاب، مشکل داشت.... از برخورد او با شهید بهشتی می توان فهمید که آقای بنی صدر رقیب اصلی خود را شهید بهشتی می دانست که گویا مسئول همه «فتنه ها» هم او بوده است. روی همین اصل بود که هواداران او به شدت بر ضد ایشان اقدام می کردند و اتهامات ناروا و اکاذیب عجیب و غریبی علیه ایشان منتشر می کردند.(ص220)
تغییر سیاستهای بنی صدر در مواجهه با سازمان مجاهدین خلق
استاد خسروشاهی درباره رویکردهای متناقض بنی صدر با سازمان مجاهدین خلق می نویسد: آقای بنی صدر در دوران اقامت در پاریس و پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، اصولاً سرسختانه با سازمان مجاهدین مخالفت می کرد و حتی کتابی در ردّ اندیشه و تفکر آنان نوشت و منتشر ساخت و در ایران هم نخست با آنها میانه خوبی نداشت، اما به تدریج و برای کسب قدرت تامّه، احساس نیاز به سازمان و تشکیلاتی نمود که بتواند او را در اهداف ویژه اش کمک و یاری کند. حزب وی یا دفتر هماهنگی مردمی کارساز نبود و این بود که او به جای بهره مندی از پشتیبانی امام و نهادهای انقلابی، به سازمانهای چپ و راست روی آورد و عمدتاً با سازمان مجاهدین پیوند خورد و در مراحل بعدی، کارگردان امور دفتر هماهنگی و تشکیلات ریاست جمهوری، اعضا یا هواداران سازمان بود.(ص227)
بنی صدر برای کسب قدرت، ترور را مشروع می داند
استاد خسروشاهی از سخنرانی ابوالحسن بنی صدر در اروپا پرده بر می دارد که بنی صدر پس از فرار به اروپا، ترور را برای سرنگونی «رژیم خمینی ـ به تعبیر او ـ یک امر ضروری میدانست و حتی تروریسم را هم «نبرد آزادیبخش» نامید. وی در این باره می نویسد: آقای بنی صدر که (در مقاطعی) به تروریسم می تاخت، سرانجام در راه حفظ قدرت و کرسی ریاست! اعلام کرد که اگر پنج نفر از مسئولین درجه اول کشور ترور شوند، نظام سقوط می کند و او برای اداره کشور برمی گردد و البته در راستای همین نوع اندیشه شیطانی بود که ترورها در ایران بیشتر شد و به انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی رسید و گویا هوس تروریستی آقای بنیصدر مانند هوس قدرتطلبی، پایانناپذیر بود و او در خارج از کشور، در انتظار پنج ترور بزرگ دیگر بود تا خود برگردد! ترورها البته ادامه یافت، ولی مدت تعیین شده برای برگشت، باز تمدید شد و از سه ماه به سه سال و سپس به سی سال رسید.(ص235)
مشخصات کتاب
چاپ اول این کتاب در 320 صفحه، قطع رقعی، تیراژ 1000 نسخه و قیمت 14000 تومان در زمستان 1396 منتشر شده است. گفتنی است تاکنون خاطرات مستند استاد خسروشاهی درباره شخصیت ها و جریانات زیر منتشر شده است: علامه طباطبایی، آیت الله طالقانی، علامه سید مرتضی عسکری، امام موسی صدر، آیت الله مشکینی، آیت الله هاشمی رفسنجانی، شهید نواب صفوی، استاد سید جلال الدین آشتیانی، محمدعلی جمال زاده، احمد بن بلا (الجزایر)، دکتر حسن ترابی (سودان)، روژه گارودی (فرانسه)، نشریات مخفی حوزه علمیه قم، تاریخ نگاری معاصر و کودتای 28 مرداد، طرح مرکز فرهنگی اسلامی اروپا، حزب خلق مسلمان و به زودی خاطرات مستند ایشان درباره امام خمینی، شهید مطهری، شهید بهشتی، شیخ آقابزرگ تهرانی، دکتر ابراهیم یزدی، شهدای حرب و محراب و محمدحسنین هیکل (مصر) منتشر می شود.
برای تهیه این کتاب و سایر مجموعه خاطرات مستند استاد خسروشاهی میتوانید در قم به کلبه شروق واقع در ابتدای خیابان صفاییه و در تهران به فروشگاه کتاب موسسه اطلاعات واقع در خیابان انقلاب روبروی دانشگاه تهران مراجعه نمایید و یا با مرکز پخش کتب در قم به شماره تلفن ۳۷۸۳۸۱۴۴ (۰۲۵) یا سایت مرکز بررسی های اسلامی (www.iscq.ir) تماس بگیرید.
۳۱۳/۳۲
نظر شما